جدول جو
جدول جو

معنی افزون گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

افزون گرفتن
(مُ)
بیش گرفتن. بیش شدن. زیاد گردیدن:
افزون گرفت روز چو دین و شب
ناقص چو کفر و تیره چو سودا شود.
ناصرخسرو.
و رجوع به افزون و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
گوشه گرفتن. عزلت گرفتن:
صحرای دولت تو خوش و سبز و خرم است
نتوان گرفت بیهده در خانه انزوا.
معزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ دَ)
افزون شدن. بیشتر شدن:
مرا گر زمانه چنین اژدهاست
بمردی فزونی نگیرد نه کاست.
فردوسی.
پس نه مقری تو که، ملک خدای
هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست.
ناصرخسرو.
رجوع به فزونی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ سَ)
بیش شدن. زیاد گردیدن. فزونی یافتن:
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا.
مولوی.
رجوع به افزون و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا